کد مطلب:161236 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:249

منزل ذوحسم
در این محل بود كه امام چون سپاه اعزامی از كوفه را دید، یاران را به سمت ذوحسم هدایت نمود. حضرت و یارانشان در آن مكان اردو زدند. گویند در این مكان بود كه حضرت با لشكر حر برخورد كرد. همه خسته و تشنه بودند. حضرت دستور داد تا لشكریان حر و حتی اسبهای آنان را از آبهای ذخیره سیراب كنند. هنگام ظهر، نماز جماعت برگزار شد كه حر و سپاه او نیز به امام اقتدا كردند. بعد از نماز عصر، حر به امام گفت: مأموریت داریم به محض رسیدن به شما، شما را نزد عبیدالله بن زیاد ببریم. امام به او فرمودند: «مرگ بر تو، از این پیشنهاد نزدیكتر است» و چون امام و یارانش خواستند كه بازگردند، حر و یارانش مانع شدند. امام به حر فرمود: «مادرت به سوگت بنشیند. چه می خواهی؟» حر گفت: اگر كسی غیر از شما با من در این حال چنین سخن می گفت، از او درنمی گذشتم؛ ولی بخدا سوگند كه نمی توانم نام مادر شما را به جز نیكی ببرم. حر بن


یزید ریاحی در پاسخ امام می توانست رعایت ادب ننموده و اهانت نماید؛ ولی رعایت ادب كرد و موقعیت الهی امام، او را از جواب توأم با اهانت بازداشت. و شاید یكی از عللی كه در هدایت و نجات او و در پایان كار روی آوردن به امام و توبه ی او نقش بسزایی داشت، همین احترام و ادب آنجناب بوده است.

بهر حال حر مجددا گفت كه من باید شما را به نزد عبیدالله بن زیاد ببرم كه امام فرمودند: «بخدا سوگند به دنبال تو نخواهم آمد.» حر به امام گفت: من مأمور به جنگ با شما نیستم، ولی مأمورم از شما جدا نشوم تا شما را به كوفه ببرم. حال اگر خودداری می كنید، راهی را انتخاب كنید كه به كوفه ختم شود، نه مدینه.

امام به سمت «قادسیه» حركت كردند، كه حر نیز همراه امام حركت كرد.